آمریکای "خوب"؟ آمریکای "بد"؟ - قسمت دوم - (دوگانه سازی "تسلیم طلبان")
نشست"16آذر، آغاز جنبش ضد آمریکایی دانشگاه-دانشگاه فرهنگی خوارزمی-آذر 97)
دوگانه سازی "تسلیم طلبان"
بسمالله الرحمن الرحیم
ما الان در همهی رشتهها متخصص داریم. ترافیک، محیط زیست، مبارزه با هوای آلوده، بازرگانی، مدیریت و اینکه نظام بروکراسی را چگونه اصلاح کنیم؟ ولی کدام یک از این مشکلات را نداریم؟ کدام دانشگاه، کدام یک از این مشکلات را حل میکند؟ از همان صد سال پیش که آمریکاییها و انگلیسیها گفتند ما میخواهیم نظام گمرک و مالیات و مدیریت شما را درست کنیم تا همین الان همان حرفها هست. با این همه تلاشهایی که شد و قدمهایی که بعد از انقلاب جلو آمدیم دوباره یک عدهای آمدهاند و میگویند «ما نمیتوانیم و آنها میتوانند.» دوباره همین فرهنگ دارد بر میگردد. شما ببینید اولین کسی که دستور داده کتابهای درسی را در رشتههای مهندسی و پزشکی اصلاح بکنند و جدید بنویسند هنوز هم ناصرالدین شاه است. امیرکبیر به روش انقلابی ضد استعماری این کار را میکند و او را میکشند و به جای او «میرزا آقاخان نوری» میآید و بعد هم آن «سپهسالار» را میآورند که هر دوی اینها فراماسونی هستند. یعنی تحت امر انگلیسیها بودند. اصلاً آن «میرزا آقاخان نوری» که بعد از امیرکبیر آمده تابعیت انگلیسی داشت که ناصرالدین شاه به او میگوید به من گفتهاند شما نخستوزیر بشوید تا کشور پیشرفت کند و شما هم اقلاً تابعیت خود را دوباره ایرانی بکن تا نگویند یک انگلیسی را به نخستوزیری گذاشتهاند و پسر او به نام «حاجی واشینگتن» در زمان ناصرالدین شاه اولین سفیر ایران در آمریکا میشود. ما الان هم گرفتار «حاجی واشینگتنها» هستیم. هم حاجی هستند و هم واشینگتنی هستند. این از مکه آمده بود و بعد هم به آمریکا رفت تا ایران پیشرفت کند. ما هنوز هم گرفتار حاجی واشینگتنها هستیم که میگویند «آنها میتوانند و ما نمیتوانیم و باید مدیر و وزیر بیاوریم.» آقا جلوی بیعرضگیها را بگیر. در برابر مردم پاسخگو باشید. به اولیات تعریف حکومت دینی عمل کنید. به قانون اساسی عمل کنید. به استعدادهای داخل احترام بگذارید. تولید داخلی را راه بیندازید. گمرک و قاچاق را کنترل کنید. حقوق نجومی ندهید و نگیرید. قفل اینجا هست و آن وقت کلید در آمریکاست؟ نه، کلید هم همینجا هست. ناصرالدین شاه دستور میدهد که کتاب بنویسید یا از منابع خارجی ترجمه کنید و باید یک نهضت ترجمه و نهضت تولید کتاب راه بیندازیم. البته اینها خط امیرکبیر است که به او میدهد. «دکتر پولاک» در باب «تشریح» کتاب مینویسد که اولین کتاب تشریح با اصول جدید است. شاگرد او که «میرزا محمدحسین افشار» است و او هم ماسونی است در چاپخانهی دارالفنون به فارسی ترجمه میکند. امیرکبیر داشت برای پیشرفت ایرانی اسلامی یک چهرههای علمی مستقل میساخت ولی وقتی او را کشتند و بعدیها آمدند به دنبال الگوی پیشرفت غربزده بودند. لذا همه به این حیطه رفتند. علم تحصن، قلعهسازی، علم توپخانه، طب نظامی بود. دارالفنون در دورهی دوم مرکز کادرسازی نیروهای وابسته و غربزده و غربپرست شد برای اینکه به اسم پیشرفت حکومت ایران را تحت سلطهی کامل غرب قرار بدهند. یعنی ایران یک استان از استانهای انگلیس بشود و شد. ایران یک ایالت از ایالتهای آمریکا بشود و شد. یکی از معاونین سازمان «سیا» قبل از انقلاب این تعبیر را میکند و در اسناد لانهی جاسوسی به آن اشاره میشود. میگوید «ما حاضر هستیم بسیاری از ایالتهای آمریکا را از دست بدهیم ولی این ایالت را از دست ندهیم.» اینها میخواهند دوباره برگردند. اینها هر جا که ببینند ما در دانشگاهها پیشرفت علمی میکنیم جلوی آن را میگیرند. بمب اتم در مسئلهی هستهای بهانه است. اگر بمب اتم بد است چرا شما هزاران نمونه از آن را دارید؟ چرا شما مصرف کردهاید؟ اصلاً جنایتکار جنگی اتمی فقط خود آمریکا است. اگر خوب است چرا بقیه نداشته باشند؟ این حرف من نیست. این حرفی است که یک استاد دانشگاه در یکی از دانشگاههایی که من به خارج کشور رفته بودم گفت. گفت «شما چرا اینقدر شرمنده هستید و میگویید بمب اتمی نمیخواهیم؟ چرا یکی از شما به اینها نمیگویید که اگر بمب اتم بد است چرا شما دارید؟ و اگر خوب است چرا ما نداشته باشیم؟» گفت «چرا شما میترسید؟ و چرا این حرفها را نمیزنید؟» گفتم برای اینکه ما اصلاً به بمب اتم عقیدهای نداریم. این سلاحها خلاف شرع است. برای اینکه هزاران هزار انسانهای بیگناه را میکشد و زندگی و طبیعت را نابود میکند. اصلاً این جنگ حرام است. میخواهم بگویم آنها کاسهی داغتر از آش و علاقمند هستند. گفت «شما بمب اتم بسازید. حالا چه کسی گفته که بزنید؟ مصرف نکنید. مصرف آن حرام است. داشتن آن که حرام نیست. شما اگر بمب اتم بسازید هیچ کس جرئت نمیکند شما را تهدید کند و به شما حمله کند. کشورهایی که بمب اتم دارند هرگز اشغال نمیشوند. شما بسازید ولی مصرف نکنید.» میخواهم بگویم آن استاد دانشگاه در خارج از کشور میگوید شما چرا در ایران محکم نمیایستید؟ من گفتم برای اینکه مبانی ایدئولوژی ما ضد بمب اتم است. میخواهم بگویم او با این وضع بحث میکند. از دانشگاه خارتوم تا مالزی تا بالکان در اروپا من اینها را شنیدهام. استادهای مسلمان میگویند «امید ما شما هستید. اگر شما شکست بخورید و تسلیم بشوید همه مأیوس میشوند. هیچ کس به اندازهی ایران در این صد و پنجاه سال گذشته در جهان اسلام پیشروی نکرده است. چرا خود شما با هم اختلاف میکنید؟ چرا خود شما خودتان را میترسانید؟ چرا خود را دست کم میگیرید؟ امید همهی ما به شماست و به امید شما حرکت کردیم.» خب اول کتاب در حکمت طبیعی، حساب، جغرافیا، ریاضی، شیمی، هندسه از زبان فرانسه و غیر فرانسه ترجمه میشود ولی این در قالب چه فرهنگی و با کدام شعار است؟ مجلهای به نام مجلهی «اصول تعلیمات» است که چند سال قبل از کودتای رضا خان و اواخر قاجار است و میگوید «بدون ترجمهی کتابها و بدون استادهایی که به آنجا رفته باشند و درس خوانده باشند ما نمیتوانیم هیچ قدمی برداریم.» خیلی خوب است. اصلاً راست میگوید. آن زمان همینطور بود. تعبیر این است که میگوید «در هر رشتهای که میگردیم و در آن به دنبال آدم میگردیم آدم نداریم. به دنبال استاد میگردیم و استاد نداریم. میخواهیم راهآهن بسازیم ولی اصلاً کسی مهندسی راهآهن بلد نیست. میخواهیم بندر بسازیم، کسی بلد نیست. میخواهیم کشتی بسازیم، کسی بلد نیست. میخواهیم توپ بسازیم که امنیت کشور تأمین بشود ولی کسی بلد نیست.» ما میگوییم در آن زمان شما مجبور بودید. ضمن اینکه آن هم دو سیاست بود. سیاست امیرکبیر این بود که گفت «ما از انگلیس و روسیه استاد نمیآوریم چون اینها به ایران طمع استعماری دارند» و رفت از اتریش استاد آورد. گفت «اتریش با ما رابطهی استعماری ندارد و یک کشور معمولی است.» یک خط هم این بود که فقط باید دانشجو به انگلیس و فرانسه بفرستیم و یا از آنجا استاد بیاوریم. خب این دو خط بود. هر دوی این خطها میگفتند ارتباط با خارج و جهان داشته باشیم. اینها میگفتند «اینها دنبال انزوا و قطع رابطه با جهان و جنگ ایران با جهان هستند.» همین حرفها را علیه امیرکبیر میگفتند. امیرکبیر میگفت «من اولین کسی هستم که آمدم و گفتم باید از استاد خارج بیاوریم و باید به صورت بورسیه دانشجو به خارج بفرستیم و باید کتاب ترجمه بکنیم چون بعد از قرنها پیشروی تمدن یکی، دو قرن است که عقب افتادهایم و باید جبران کنیم و فعلاً باید ترجمه کنیم و یاد بگیریم. این حرفی بوده که من زدهام.» ولی اینکه چه چیزی را با چه استراتژی ترجمه کنیم و اینکه استاد از کجا بیاوریم و بورسیه به کجا بفرستیم دو استراتژی است. یکی استراتژی وابسته کردن است و یکی استراتژی استقلال است. یکی پروژهی ترجمه و تبادل در نقشهی پیشرفت اسلامی ایرانی است و یکی در نقشهی شبه پیشرفت وابسته است. خب این شبه پیشرفت بود. امام در همان موقع انقلاب میگفت این چه نوع دانشگاهی است که منت آن را بر سر ما گذاشتید و گفتید میخواهیم مدرن بکنیم و با دین و مذهب و استقلال و شرافت مردم بازی کردید و دانشگاهی ساختهاید که خود پزشکان و خود مسئولین آن وقتی عطسه میکنند به بیمارستانهای آمریکا و اروپا میروند. این چه نوع دانشگاهی است که ساختهاید که کوچکترین مشکلات فنی و مهندسی کشور را نتواند حل کند. این دانشگاه سربار است. شما سربار مردم هستید. از مردم آویزان شدهاید. پدر و مادر و خانواده و ملت و کشور خرج تو را میدهد تا دکتر میشوی و بعد تو خودت را بدهکار نمیدانی و بلکه طلبکارتر میشوی و نه کار و خدمتی به جامعهی خود میکنی. چند مشکل از مردم حل میکنی؟ خب این حرفها در آن زمان معنی داشت ولی الان چه؟ ما که در انقلاب این همه تحولات داشتیم. الان ایران در 7، 8 رشته جزو چند کشور اول جهان شده است و اگر این فرهنگ غربزده داخل حکومت جمهوری اسلامی نبود و جلوی این موج را نمیگرفت و نگیرد من به شما میگویم که ظرف سه، چها دهه ما در همهی رشتهها جزو قدرتهای اول جهان خواهیم شد. با این استعدادی که داریم. المپیادی در جهان نیست الا اینکه بچههای ما مقامات ردهبالا در آن را بگیرند. دانشگاهی در جهان نیست الا اینکه بخشی از شاگرد اولهای آن ایرانی هستند. یکی از دوستانی که مطلع بود میگفت «اگر ایرانیها را از ناسای آمریکا بردارید ناسا فلج میشود.» بهترین پزشکان اروپا و آمریکا پزشکهای ایرانی هستند. جزو بهترین مهندسها، مهندسهای ایرانی هستند. چرا در داخل دوباره به فرهنگ زمان ناصرالدین شاه و میرزا آقاخان نوری برمیگردیم؟ چرا به سیاستهای پهلوی برمیگردیم؟ چرا شعار «ما نمیتوانیم و آنها میتوانند و باید مدیر از خارج بیاوریم» را میگوییم. کل کشور را فلج بکنیم و معطل این بمانیم که آمریکا چه میگوید. «ترامپ» مست دیوانه چه میگوید؟ بازار ما و نرخ ارز ما باید چشم به دهان آنها باشد که در آنجا چه گفتهاند. چرا اینقدر ایران را تحقیر میکنید؟ این دانشگاههای ایران پتانسیل عظیمی دارد و میتواند یک تمدن عظیمی را کلید بزند و بعد از انقلاب هم کلید زد ولی دوباره دارند همه را فلج میکنند. آخرین نمونه را من عرض کردم که کنوانسیون حقوق کودک در شورای انقلاب فرهنگی ما مدتهاست که تصویب شده است ولی رئیس شورای فرهنگی که رئیس جمهور است امضا نمیکند که اصلاً حق این کار را قانوناً ندارند ولی امضا نمیکنند. به جای آن کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل را هم اجرا کردهاند و هم پول دادهاند و هم گزارش میگیرند و به غربیها میدهند. این است. مسئله فقط برجام نبوده است. این یک تفکر است. مشکلات ما تقصیر ماست و راه حل آن هم در آمریکا است. این تفکر آخوند و غیر آخوند و مذهبی و ضد مذهبی و همه تیپی دارد. در حکومت جمهوری اسلامی هست و در ضد انقلاب هم هست. ظاهراً هم به همدیگر فحش میدهند ولی در این قضیه مشترک هستند. خب این همه اختراعات و ابداعاتی که بچههای ما کردند و این استعدادهای عظیم و این ضریب هوشی بالای بچههای ما را ببینید. این چیزهایی که از آنها در جنگ و انقلاب دیدیم. ما تحریم بودیم و سیم خاردار به ما نمیدادند و الان بچهها موشک 3 هزار کیلومتری نقطهزن ساختهاند. این بالاترین و پیچیدهترین مهندسیها است. کشتی و زیردریایی ساختهاند. هواپیما و هلیکوپتر میسازند. این خطی بود که ما در جنگ رفتیم و چون آنجا تحت فشار بودیم این خلاقیت شکوفه داد. یکی از قدرتهای اصلی جهان شدیم. ولی در رشتههای دیگر هم میتوانیم این کار را بکنیم. ما در پزشکی هر جا پیشرفت کردیم جاهایی بود که در جنگ به آن احتیاج داشتیم. مجبور بودیم و کمک نمیکردند. چون تحریم بودیم مجبور بودیم خودمان بسازیم و خود بچهها ساختند. در اول جنگ بچهها بشکه را از طول بریده بودند تا با آن زیردریایی انفرادی درست کنند. از آنجا شروع شد. حالا سریعترین موشک زیردریایی جهان را همین بچههای خود ما ساختهاند. اینهایی که الان اینها را میسازند که بچههای زمان جنگ نیستند. اینها بچههایی به سن شما هستند. آنها راهاندازی کردند ولی اینهایی که این کارها را میکنند بچههای همنسل شما هستند. این شهید شهریاری از نظر علمی یک نابغهای بوده که در جهان کمنمونه بوده است. من از بچههای متخصص پرسیدهام. یک بچهی سادهی هیئتی مسجدی که اگر ما الان چهرهی او را جایی میدیدیم باور نمیکردیم این همچین کسی باشد و میگفتیم کنار برو و راه را باز کن. مجانی و بدون یک ریال در حوزهی انرژی هستهای کاری کرده که در جهان تعداد انگشت شماری میتوانند این کار را بکنند. خب ما از این استعدادها خیلی داریم. پس چه زمانی میخواهیم به ایران و ایرانی اعتماد کنیم. ایرانی که در این چهل سال این کارهای عظیم را کرد و خود اینها میگویند مسیر جهان را عوض کرد و در تاریخ بشریت دست برد. مسیر جهان بعد از انقلاب ما عوض شد. 16 آذر 97 مسئلهی اصلی این است که آن خطری که در 16 آذر 32 بود به شکل دیگری ولی با همان اهداف داخل جمهوری اسلامی بازسازی میشود و هر کس از مقاومت و اعتماد به ایران و ایرانی حرف میزند میگویند «شما با این شعارها و وراجیها مردم را در خرج میاندازید و برای مردم مشکل درست میکنید و شما دارید از جیب مردم خرج میکنید.» به این شکل جواب میدهند و میخواهند مردم را در برابر این تفکر مقاومت و استقلال قرار بدهند. آن قضیهی امیرکبیر را تمام کنم. خطی که انگلیسیها از همان زمان در ایران میرفتند را ببینید. در اصفهان آن کارخانه تشکیل میشود. بعد یک مشکلی در مورد فلزاتی که باید ذوب کنند و به آن توپ بسازند پیدا میشود. ظاهراً آنجا هم انگلیسها بندرها را بسته بودند و تحریمی پیش آمده بوده است. امیرکبیر اعلام میکند هر کس از مردم در خانهی خود دیگ مسی اضافی دارد به این کارخانه بدهند که توپ بسازد. اصلاً بفروشید. یک مرتبه در شهر اصفهان جنجال راه افتاد و گفتند که «مردم امیرکبیر میخواهد شما از نظر اقتصادی گشنه بمانید و دیگر دیگی هم نداشته باشید که در آن غذا بخورید تا به جای آن اسلحه بسازد و جنگ راه بیندازد. میخواهد پول جنگ بدهد.» و این جریانی که انگلیسیها در اصفهان راه انداختند روی افکار عمومی اثر گذاشت. رئیس آن کارخانهی توپسازی که یک مهندس اتریشی است به امیرکبیر در تهران نامه مینوسید و میگوید «من فلز ندارم و مواد اولیه کم است. من به شما قول دادهام تا آخر سال اینقدر توپ بسازم و صد نفر نیرو هم تربیت کنم که خود شما یاد بگیرید و بسازید.» حالا من کاری ندارم که ایران چقدر سقوط کرده تا به اینجا رسیده است. شما میدانید که اولین توپ و سلاحهای گرم را مسلمین داشتند. در جنگهای صلیبی که 700، 800 سال پیش بوده مسلمانها سلاح گرم داشتند و با توپ و تفنگ با صلیبیها جنگیدند. بعداً انگلیسیها در یکی از جنگهای صلیبی سه، چهار دستگاه از این توپها را به غنیمت گرفتند و بردند تا مهندسی معکوس بکنند و ببینند توپ به چه شکل ساخته میشود. حالا 800 سال بعد از آن دوران ایرانی که یک قدرت جهانی بوده است نمیتواند یک توپ بسازد. اینقدر سقوط کرده است. امیرکبیر میگوید «دیگهای اضافی خود را به این کارخانه بدهید که توپ بسازد.» آدمهای انگلیس در روزنامهها جوسازی میکنند. زمانی که روزنامه تازه در آمده است پخش میکنند که شما گشنه هستید و بعضی از شما نان شب ندارید ولی این «میرزا تقیخان» به دیگهای شما هم رحم نمیکند و میگوید دیگهای خود را بیاورید که کلاً گشنه بمانید و میخواهد به جای آن توپ و تفنگ بسازد و این پروژهی امیرکبیر در آنجا شکست خورد. بعد از یک مدت گفتند «ما اینجا بیکار هستیم و حقوق مفت هم نداریم» و کارخانه را ناقص گذاشت و رفت. نتیجه چه شد؟ چرا انگلیس این کار را کرد؟ برای اینکه چند ماه بعد از آن قضیهی حمله به بوشهر پیش آمد. کشتیهای انگلیسی وارد بوشهر و جنوب شدند و گفتند که باید افغانستان و قندهار و هرات را به انگلیس بدهید و اینها باید از ایران جدا بشوند و الا ما از جنوب جزیرهی خارک را گرفتهایم و وارد بوشهر شدهایم و از همینجا تا تهران جلو میآییم. آن وقت ارتش ایران توپخانه نداشت که جلوی اینها بایستد. چرا؟ چون از قبل در ذهن مردم یک دوقطبی درست کردند که «توپ میخواهید یا دیگ غذا میخواهید؟ اقتصاد میخواهید یا جنگ میخواهید؟» بعد هم گفت «بگویید که اقتصاد میخواهیم» ولی آن چیزی که اتفاق افتاد چه بود؟ جنگ بود. گفتند «اقتصاد میخواهید یا جنگ میخواهید؟» اقتصاد. خب توپ نساختیم. اتفاقی که افتاد چه بود؟ جنگ شد. بعد از جنگ شد؟ اقتصاد هم به لجن کشیده شد. هم جنگ را باختی و هم اقتصاد را باختی. این کار زمان امیرکبیر و بعد از او اتفاق افتاد. امیرکبیر همانجا گفت «میخواهیم یک کاری بکنیم که دیگر نتوانند از ساحل جنوب تا تهران به تاخت بیایند. از آن طرف روسها و از این طرف انگلیسیها بیایند.» اینها بخشی از نکاتی بود که من میخواستم دوستان در مورد ماهیت 16 آذر در جریان باشند.
فرمودهاند که «اگر آمریکا و انگلیس علیه امام خمینی بودند چرا هواپیما در پاریس فرود آمد و بدون مشکل به پرواز در آمد و به ایران آمد؟ آیا خود این قضیه یک پروژه نبود؟»
منظور ایشان این بوده که انقلاب ایران پروژهی آمریکاییها بوده است. یعنی آمریکا علیه خودش پروژه اجرا کرده است. یعنی آمریکا که صد درصد بر ایران مسلط بوده خودش نقشه زده که خودش را از ایران بیرون کند. مبنای این سوال این است. خیلی پیچیده است. اصلاً مگر آمریکا و فرانسه میتوانستند جلوی آن را بگیرند؟ اولاً به شما بگویم که چندین بار قصد ترور داشتند. آخرین مورد آن را که هم فرانسویها اعلام کردند و هم آمریکاییها اعلام کردند و گفتند «ما چهار بار در خود نوفل لوشاتو طرح ترور خمینی را داشتیم» که سرویس اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و فرانسه با کمک ایرانیهایی مثل بختیار و سلطنتطلبها یک پروژهی مشترک را تشکیل دادند. چهار بار پروژهی ترور امام در پاریس را داشتند به طوری که به عهدهی پلیس فرانسه نیفتد.
ولی جمهوری اسلامی توانست بختیار را ترور کند.
خب جمهوری اسلامی قوی است. میگویند «چرا جمهوری اسلامی توانسته بختیار را در آنجا بزند؟» اولاً جمهوری اسلامی که نزده است. وقتی آنهایی را که زده بودند را گرفتند خودشان گفتند چه کسانی بودند. اما بختیار چه کسی بود که او را زدند؟ نفوذ جمهوری اسلامی در جهان اینقدر زیاد است که از یمن تا لبنان و فلسطین تا افغانستان و پاکستان نفوذ دارد. یعنی نیروهای فداکاری دارد که حتی احتیاج نیست در ایران کسی به آنها بگوید. من یک استاد مارکسیست هندی در دانشگاه دهلی دیدم که به خود من گفت «من به لحاظ مسلکی و مذهبی که هندو هستم. به لحاظ ایدئولوژی مارکسیست هستم. اما اگر آمریکا یا هر کس به ایران حمله کند من و تمام این دانشجوها کنار شما میآییم و میجنگیم.» بعد دانشجوهای چپ هندی بلند شدند و گفتند «اگر نتوانیم به آنجا بیاییم همینجا و در هند با آمریکا میجنگیم.» یعنی اگر آمریکا به ایران حمله کند با آمریکاییها را در هند سالم نمیگذاریم. همان روزهایی بود که «اوباما» یا «بوش» به هند رفته بود که اتفاقاً حزب کمونیست هند علیه او یک میتینگ بزرگ راه انداخت. برای اینکه نفوذ ایران را بدانید باید بگویم ایران یک کشور معمولی نیست بلکه یک انقلاب است. امام گفت «اگر آمریکا به ایران حمله کند جنگ جهانی راه میافتد.» امام گفت «اگر به ایران حمله کنید ما تمام نفت را در منطقه نابود میکنیم و جنگ جهانی راه میافتد.» چون ایران فقط ایران نیست. ایران از شمال آفریقا تا شرق آسیا پایگاه دارد. ایران داخل آمریکا و اروپا طرفدار دارد. ایران یک کشور نیست، یک انقلاب بزرگ بینالمللی است. اما اینکه بختیار چه کسی بود؟ بختیار کسی بود که با شعار جبههی ملی و مصدق و ملیگرایی در زمان شاه حرف زد که رژیم شاه و خودش را نجات بدهد اما وقتی که صدام میخواست به ایران حمله بکند بختیار بود که چندین سفر به عراق رفت و به صدام گفت «به ایران حمله کن.» خب تو با انقلاب اسلامی مخالف هستی. این اشغال ایران است. مگر شما ضد عرب نبودید؟ حالا چند بار رفتی به صدام پانعربیست ضد فارس توصیه میکنی که به ایران حمله کنید و ایران را اشغال کنید؟ این از لج انقلاب اسلامی است. بختیار این است. حکم بختیار که قطعاً اعدام بود. او فرار کرد و پیش اربابان خودش رفت. مدام بین آمریکا، اروپا و بغداد صدام در رفت و آمد بود که چطور به ایران صدمه بزند. میگوید «ایران چطور توانسته بختیار را در فرانسه بزند؟» ایران که نزده ولی آنهایی که زدند کار درستی کردند. یک اعدام مشروع انقلابی بوده است. چنانچه دست هر کس به شاه و شکنجهگرهای سابق ساواک میرسید باید اعدام میکرد. اینها مثل «سلمان رشدی» هستند. چه فرقی میکند؟ حکم اینها اعدام است. حکم شرعی و دادگاهی اینها اعدام است. بختیار که اصلاً بازداشت بود و لیبرالهای مذهبی آن را فراری دادند. خاطرات «فرانسوا میتران» را بخوانید. میتران آن زمان رئیس جمهور فرانسه بود. خاطرات او را بخوانید. خود او نوشته که چند بار طرح ترور خمینی در پاریس مطرح شد و هر بار با یک مانعی روبرو شدیم. حتی اینکه هواپیمای امام از پاریس به تهران میرود هم در خاطرات «ژنرال هایزر» هست که منتشر شده و باید بروید و بخوانید و هم در اسناد لانهی جاسوسی هست و هم در اسناد ساواک که منتشر شده است. گفتگوهای هیئت دولت با حضور شاه در هفتههای آخر هست و بعد آنهایی که شاه فرار کرده و نبوده است که اگر خمینی خواست بیاید با او چه کنیم؟ چهار طرح مطرح میشود. بروید و بخوانید. حالا اگر شما کتاب نمیخوانی باید چه کار کرد؟ باید شما را به کتابخوانی محکوم کنند. این بزرگترین مجازات در مورد تو هست که راجع به بختیار اینطور حرف میزنی. باید تو را محکوم کنند که 20، 30 کتاب بخوانی و از آن نمرهی بالای 15 بگیری. آنجا میگوید طرح ترور امام ریخته شد. طرح جنگ ریخته شد. با حضور همین افراد طرح تجزیهی ایران ریخته شده است. راجع به اینکه با هواپیمای خمینی چه کنیم چهار پروژه مطرح میشود. یک پروژه این است که هواپیما را روی هوا بزنند و بگویند سانحهی طبیعی بود. در یک پروژه میگویند هواپیما را به جزیرهی «خارک» ببریم و خمینی را در آنجا بازداشت کنیم و کنترل کنیم. یکی این بوده که اصلاً نگذاریم پرواز کند. چهار طرح بوده است. آخرین پروژهای که میگویند «نباید انجام بشود» انجام میشود. چرا؟ چون نمیتوانند جلوی او بایستند. ژنرال هایزر میگوید «کنترل ارتش ایران از دست شاه و ما خارج شده است و پلیس خیابان دیگر از ما اطاعت نمیکند.» شما خاطرات هایزر را راجع به هفتههای آخری که به ایران آمد و مذاکره کرد را بخوان. گفت «من برای کودتا رفتم. به شاه گفتم ما این همه برای ارتش خرج کردیم برای چنین روزی باشد. کاری از پلیس و ساواک تو که بر نیامد. باید ارتش را به خیابان بیاوریم.» بعد هایزر در خاطرات خود نوشته که «من به رئیس جمهور آمریکا کارتر نوشتم که ارتش ایران از هم پاشیده است. بدنهی آن یا با خمینی و مردم است و یا میترسند و شک دارند و از فرماندهان اطاعت نمیکنند. از مردم و خمینی میترسند و بعضی از آنها هم با خمینی هستند.» و بعد گزارش میدهد و میگوید «ما در مشهد و کجا و کجا سربازانی که داریم که فرمانده به آنها دستور آتش به روی مردم میدهد ولی او بر میگردد و فرماندهی خود را میزند. ما باید چه کار کنیم؟» هایزر طرح میدهد و میگوید «یک ارتش 30 هزار نفری از بهترین کماندوهای خود آمریکایی میخواهم که خود من باید آنها را از لشکرهای مختلف نیروی هوایی و نیروی زمینی آمریکا جدا کنم. من باید فرماندهان آنها را جدا کنم. من با این نیرو به تهران میروم و با کمک بقایای فرماندهان و افسران ارتش شاه که هنوز میتوانند تحت امر باشند در ایران سرکوب میکنیم.» آنجا میگوید «تحلیل شده که چقدر باید کشته بشوند تا انقلاب ایران سرکوب بشود.» یعنی تا چقدر میتوان کشت. این خاطره را داشته باشید. یک نکتهی دیگری را بگویم. چند وقت پیش داشتم خاطرات «حسین نصر» را میخواندم. این رئیس دفتر فرح بود. حسین نصر به لحاظ علمی در حوزهی فلسفه و عرفان و کلام هم در زمان شاه و هم بعد از انقلاب خدمات زیادی کرده است و کارهای خیلی مثبت و خوبی کرده است. البته مبانی نظری او از جهاتی قابل نقد است که من به آن کاری ندارم ولی از نظر سیاسی این آدم حداقل یک مونگول است. برای اینکه دو ماه به سقوط شاه مانده که رفته رئیس دفتر فرح شده است. یعنی همه فهمیدهاند که کار تمام است ولی این آقا همینقدر نفهمیده است و رئیس دفتر فرح شده است. بعد میگوید که یک آقایی از نجف به ما پیغام داد که من میخواهم با شاه ملاقات کنم. از این روحانیونی بود که با امام نبودند. گفتیم شاه که نمیتواند به آنجا بیاید ولی فرح میآید. نصر میگوید من با فرح و یک نفر دیگر به عراق رفتیم. ما اصلاً با صدام قرار ملاقات نداشتیم. صدام هم نفر دوم حکومت عراق بود. اینهایی که میگویند «جنگ را ما راه انداختیم، ما لانهی جاسوسی را گرفتیم و جنگ راه افتاد. ما شعار دادیم و جنگ راه افتاد» اینها را گوش کنند. این آدم که طرفدار جمهوری اسلامی نیست بلکه مخالف جمهوری اسلامی است. میگوید «قبل از اینکه برای ملاقات آن آقا به نجف برویم صدام در بغداد به ملاقات فرح آمد و گفت به برادر شاه بفرمایید که تانکهای خود را به خیابان بکش و با تانک روی مردم برو. الان چند هزار نفر کشته بشوند بهتر است یا یک سال یا دو سال دیگر یک میلیون ایرانی و عراقی کشته بشوند؟» میگوید «ایرانی و عراقی» این حرف یعنی چه؟ یعنی اگر انقلاب در ایران پیروز بشود ما جنگ راه میاندازیم. چون صدام گفت «اگر انقلاب در ایران پیروز بشود بلافاصله در عراق و کشورهای دیگر انقلاب میشود.» چنانکه «بن سلمان» این مردک آل سعود یک ماه پیش مصاحبه کرد که در اینترنت هست و این بخش از مصاحبه زیرنویس فارسی هم شده است. گفت «ما اصلاً سیاسی نبودیم. ما به این شکل وهابی نبودیم. از وقتی خمینی در ایران انقلاب کرد و ما دیدیم انقلاب بعدی در کشورهای عربی است و عربستان به کورهی انقلابی تبدیل میشود.» یعنی در عربستان میخواهد یک انقلاب اسلامی توسط سنیها صورت بگیرد. یک چهارم مسئله عربستان شیعه هستند. آنها که خیلی طرفدار ایران بودند. گفت «آن سه چهارم سنی میخواستند انقلاب کنند و ما برای اینکه جلوی انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی را بگیریم وهابیت را با مدیریت آمریکاییها و انگلیسیها فعال کردیم و کارخانهی وهابیسازی راه انداختیم و در این سی، چهل سال صدها میلیارد دلار خرج کردیم تا یک عالمه سنی را وهابی بکنیم تا علیه ایران بایستند و دعوای شیعه و سنی راه بیفتد.» چون در عربستان میخواست انقلاب بشود. صدام هم گفت «من اگر به ایران حمله نمیکردم در عراق انقلاب میشد.» نه اینکه ایران حمله کند. مردم عراق به پا خواستند. «نصر» یکی این را در خاطرات خود میگوید و یکی میگوید «بعد برای ملاقات با آن آقا به نجف رفتیم و او گفت امامهی ما کنار لولههای تفنگ شماست. نکند یک وقتی سلطنت سقوط کند و شاه فرار کند و کمونیستها بیایند و در ایران حاکم بشوند.» کمونیستها کجا بودند؟ نهضت مردم است. در مسجد است، شعار «الله اکبر» است. همه میگویند «خمینی». او یک مرجع است. کمونیستها کجا بودند؟ یک عده هم این آدمها بودند که نمیخواهم بگویم وابسته بودند ولی بازی خوردند. این پاسخ دوست ما هست. ایشان میخواهد بگوید که خود آمریکا میخواسته شاه برود و خمینی بیاید. برای همین هواپیمای خصوصی به او داده که از نجف به پاریس برود و از پاریس هم به ایران بیاید. خب این خلاف تمام اسناد لانهی جاسوسی و اسناد ساواک و واقعیتهای بیرونی است. تا همین الان آمریکا از بعد از انقلاب صریح میگوید صحبت از براندازی است. اگر کوتاه بیاییم اگر تغییر رژیم نباشد تغییر ماهیت رژیم است. تغییر رژیم است ولی اگر نشد تغییر ماهیت رژیم است. پس چرا گذاشتند هواپیمای ایشان بیاید؟ این دلیل ایشان است.
فرمودند که «روسیه با آمریکا چه فرقی دارد؟»
خیلی فرق دارد. اگر منظور شما این است که اینجا کسی قائل به این است که روسیه متحد صادقِ وفادار است و پیمان اخوت بسته است باید بگویم اصلاً در دنیا چنین پیمانهایی نیست و هر کسی به فکر منافع خودش است. یک وقت این است اما یک وقت این است که میگویند «آیا روسیه به اندازهی آمریکا دشمن ماست؟» نه. این روسیه به اندازهی آمریکا دشمن ما نیست. اولاً خود این روسیه میگوید دو خاطرهی بدی که ایرانیها از روسیه دارند مربوط به دو رژیم قبل است. ما یک رژیم دیگر هستیم. یکی خاطرات بد روسیهی تزاری بوده که بخش مهمی از ایران را اشغال کردهاند و یکی هم زمان روسهای کمونیست شوروی بوده است. اینها میگویند «ما نه کمونیست هستیم و نه تزار هستیم.» ما روسیهی جدیدی هستیم. دنبال منافع روسیه هستیم. در این که منافع آنها با منافع آمریکا و اتحادیهی اروپا درگیر است با ما شریک و شبیه هستند. از این جهت به ما نزدیک هستند. یعنی با ما دشمن مشترک دارند اما به فکر منافع خودشان هستند. «شما تضمین میکنید که روسیه به ما خیانت نکند؟» نه. اما تضمین میکنیم آمریکا به ما هزار بار خیانت کرده و باز هم میکند. فرمودند «چرا روسیه با آمریکا فرق دارد؟» برای اینکه این روسیه در جریانهای مختلف جهانی اعم از اقتصادی و منطقهای با ما درگیر نیست و با آمریکا درگیر است. با دشمن ما درگیر است.
پاسخ شما در مورد جریان بحثهای 88 چیست؟
اینها که دیگر گذشت. البته آن خط و آن طرز فکر هنوز هست. همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود. یعنی در انتخابات شرکت کنی و بگویید «چون ما باختیم تقلب شده است.» به آنها میگویی مدرک بده ولی میگوید «نه. ما باختیم بنابراین حتماً تقلب شده است.» اینکه با هیچ کدام از دموکراسیهای غرب و شرق نمیخواند. این گردن کلفتی است. اگر رهبری تسلیم شده بود و انتخابات باطل شده بود، انتخاباتی که با 11 میلیون اختلاف بود. یک وقت میگویی 1 میلیون یا 500 هزار اختلاف بوده است بله، ولی این 11 میلیون اختلاف بوده است. تقلب شده است؟ همهی گروهها پای صندوقها بودهاند. اصلاً مگر پای صندوقها از یک جریان فکری هستند؟ اینهایی که پای صندوقها بودهاند هر کسی به یک نفر رأی دادهاند. اصلاً چون انتخابات ایران مردمی است امکان تقلبهای میلیونی وجود ندارد. تخلف هست ولی تقلبهای به این شکل امکان ندارد. اگر رهبری تسلیم شده و بود و باطل کرده بود، بله. چون او گفت «این انتخابات را باطل کنیم.» بعد گفتند «اگر این انتخابات را باطل کردیم و دوباره شما باختید چه؟» گفت «باز هم تقلب شده است.» خب این دیکتاتوری است یا دموکراسی است؟ بحث شخص نبوده است که بگوییم «رهبری طرفدار فلان نامزد بوده است.» شما میبینید آن نامزد دیگری هم وقتی از چهارچوب قانون خارج میشود همینطور است و فرقی نمیکند. مسئلهی قانون اساسی است. اگر رهبری بر سر قضیهی 88 تسلیم شده بود و انتخابات را بیدلیل باطل کرده بود دیگر ریشهی انتخابات و جمهوریت در این کشور برای همیشه زده شده بود. چون در انتخاباتهای بعد هم یک کسی بازنده میشد و میگفت «تقلب شده و باید باطل کنید.» بعد میگفتند «چرا باطل کنیم؟ باید مدرک بدهی» و او میگوید «من مدرک ندارم ولی باید باطل کنید.» میگوییم «چرا؟» میگوید «چون سال 88 بدون مدرک باطل کردید. خب حالا هم باطل کنید.» به شما بگویم که اگر رهبری در سال 88 تسلیم شده بود و میگفت «همینطوری چون خوشتان نیامده است این انتخابات را باطل کنید» دیگر انتخابات و جمهوریت و صندوق رأی در ایران پا نمیگرفت.
فرمودند که «با توجه به صحبتهای شما ایران و ژاپن رفتارهای متفاوتی در مقابل استعمار داشتهاند. ولی بعد از چند دهه شاخصهای اقتصادی ایران و ژاپن را بررسی کنید.»
مسئلهی اقتصاد ژاپن اصلاً ربطی به آن نکتهای که من گفتم ندارد. اولاً در اقتصاد ژاپن چند مسئلهی محوری مطرح است. نقاط منفی و مثبت دارد. نقطهی منفی آن این است که ژاپن اساساً اقتصاد مستقلی ندارد. یعنی هرگز ژاپن در عرصهی اقتصاد واقعاً نمیتواند با آمریکا و سرمایهداری غرب یک ساز جدا بزند. مطلقاً استقلال ندارد. یعنی کلید اینها آنجا و اگر آن کلید را خاموش کنند اینجا هم خاموش میشود. ژاپن نه استقلال سیاسی دارد و نه استقلال اقتصادی دارد. کرهی جنوبی هم همینطور است. حتی مالزی هم همینطور است. «ماهاتیر محمد» یک وقتی به ایران آمده بود. این را رهبری یکی، دو بار در صحبتهای خود گفت ولی اسم او را نبرد. آن شخص همین «ماهاتیر محمد» بود که میگویند موفقترین مهندسی اقتصاد در کشورهای اسلامی و به خصوص شرق را در این نیمقرن گذشته داشته است. که الان هم کنار رفت و دوباره برگشت. گفت «همه چیز دارد از بین میرود» و مثل اینکه در سن 80، 90 سالگی دوباره به صحنهی سیاسی برگشت. ایشان به ایران آمده بود. چند سال پیش یک اتفاقی افتاد که یک مرتبه ظرف یک شب تا صبح بورس اقتصاد مالزی برشکست شد. اصلاً یک مرتبه اقتصاد آن قفل کرد. چرا؟ به خاطر چند صحبت و سیاستی که در والاستریت و نیویورک و پاریس و ژنو اعلام شده بود. خود ماهاتیر محمد در ایران این را گفته بود. گفته بود «خود ما این را باد کردیم و فکر کردیم یک چیزی است.» چون چهرهی مالزی ظرف 20، 30 سال تفاوت کرد. «ولی این اتفاق که افتاد دیدیم کلید اقتصاد ما در جای دیگری است و آن را ما از اینجا هدایت نمیکنیم و به شدت آسیبپذیر هستیم.» این یک نکته است. ژاپن که اساساً کمپانیهای سرمایهداری هستند. یعنی ژاپن یک کارخانهای از کارخانههای سرمایهداری است و مستقل نیست. سیاست آنها را که عرض کردم. اقتصاد آنها هم مستقل نیست. آیا ژاپن به خاطر تسلیم آمریکا شدن پیشرفت کرد؟ نه. من یک عالمه کشور دیگر به شما نشان میدهم که تسلیم مطلق آمریکا هستند و هیچ پیشرفت اقتصادی نداشتهاند و پسرفت هم داشتهاند. یکی از آنها هم ایران زمان شاه بود. ما در ایران یک کارخانهی مستقل هم نداشتیم. بزرگترین کارخانههای ما نفت و ذوب آهن بود که همگی خارجیها بودند و مونتاژ بود. بالای سر آنها هم خارجیها بودهاند و اصلاً ایرانی نبوده است. ما در زمان شاه پروژهی تکنولوژی مستقلی نداشتیم. مصر الان صد درصد تسلیم مطلق آمریکا است. اصلاً ارتش مصر هم پول و هم دستور از آمریکا میگیرد. آیا مصر از نظر اقتصادی پیشرفت کرده است؟ 30، 40 درصد مردم زیر خط فقر هستند. در قاهره یکی، دو میلیون نفر در قبرستانها زندگی میکنند. کشوری است که صد درصد تسلیم آمریکا بوده است. علت پیشرفت اقتصادی ژاپن در جای دیگری است. میدانید کجاست؟ برای اینکه ژاپنی زحمت میکشد و کار میکند اما ایرانی نمیکند. ژاپنی نظم دارد ولی ما نظم نداریم. تولید ژاپنی از مصرف آن بیشتر است ولی مصرف ما از تولد ما بیشتر است. ما میخواهیم ضد آمریکایی باشیم و او میخواهد ضد آمریکایی نباشد. فرقی ندارد. این مسئله اصلاً ربطی به آن ندارد. بعضی از این آدمهای ساده میگویند «مثلاً غربیها با این همه بیحجابی و شرابخواری و فلان چقدر پیشرفت کردهاند.» آقا این پیشرفتها برای فساد نیست. پیشرفت برای نظم و کار و تحقیق و دقت است. اینها پیشرفت میآورد. حالا میخواهی آمریکایی باش و میخواهی ضد آمریکایی باش. اینها پیشرفت میآورد. میگویند «ژاپن چون تسلیم شده پیشرفت کرده است.» نه. این همه کشورهای دیگر هم هستند. الان 40، 50 کشور تسلیم آمریکا و انگلیس و غرب هستند. کجا پیشرفت کردهاند؟ همهی آنها گشنه هستند. تازه همین آل سعود و قطر و امارات که تسلیم مطلق هستند پیشرفتی ندارند. یک عده میروند پاساژها و دو خیابان اصلی آن را میبینند و میگویند پیشرفت کردهاند. اینها آب خوردن خود را از خارج میآورند. این کدام پیشرفت است. یک وقتی یک آمریکایی گفت «اگر بندرهای این عربستان و امارات را ببندی ظرف یک هفته سقوط میکنند.» اینها چه چیزی دارند؟ مشکل ما مقاومت در برابر استکبار نیست. این نقطهی مثبت ما است. این عزت ما و عزت ایرانی است که او در ژاپن میگوید «نه دولت ما و نه ملت ما مثل شما نیستند و ما مثل شما نمیتوانیم اعتراض کنیم. بر سر ما میزنند و باید سر خود را پایین بیندازیم.» هر چه ژاپن و امثال ژاپن از این بعد وارد کرده ضرر بوده است. من در توکیو بودم. در میدان اصلی و مشهور شهر که اسم آن را از یاد بردهام به یک مغازهی کتابفروشی بزرگ رفتم. دیدم سه، چهار قفسه کتاب کودک است. ژاپنی که بلد نبودم. عکسهای آن را نگاه میکردیم. به این رفقا میگفتیم «اینها در چه رشتههایی است و چطور است؟» اگر میخواهید ببینید از نظر فرهنگی با ژاپن چه کردهاند گوش کنید. ژاپنی که فرهنگ سامورایی و جوانمردی و عیاری داشت. ژاپنی که وقتی اعلام کردند در جنگ جهانی دوم تسلیم شده است چند هزار ژاپنی خودکشی کردند. حالا من نمیگویم این کار درستی است ولی غیرت در این حد بوده است. چند هزار ژاپنی یک جا خودکشی کردند که چرا امپراطور ما را روی ناو آمریکایی بردند تا قرارداد امضا کند. این ژاپنیها با این وضعیتی که داشتند به روزی افتادهاند که میگویند «حتماً لازم بوده است که آمریکاییها بمب اتم بزنند و ما را بسوزانند.» حالا به کتابفروشی رفتم و میبینم چند قفسه از کتابهای کودک، کتابهای پورنو با تصویر است. این برای بچهها است. همجنسبازی با نقاشی است. با شکل داستانی است. به این فروشندهی کتاب گفتم این کتابها چیست که در اینجا میگذاری؟ گفت «بالاخره مشتری دارد.» گفتم حاضر هستی این کتاب را به بچهی خودت بدهی تا در خانه بخواند؟ گفت «نه» گفتم پس چرا این کتابها را برای بچههای مردم در اینجا میگذاری؟ گفت «من اینها را نگذاشتم. شرط اینکه این مغازهها را به ما اجازه میدهند این است که این کتابها هم باید در اینجا باشد.» یعنی این یک سیاست از بالاست و سر نخ این سیاست را هم بگیری متوجه میشوی که سر نخ دست آمریکاییها است. یکی از دانشجوهای ژاپنی در آنجا بود و گفت «اصلاً به فیلمسازهای ما گفتهاند در هر فرانسهی که میسازی باید چند نفر از مردهای ژاپنی همجنسباز باشند.» گفت «در فیلمهای جدید باید مرد به شکل زن آرایش کند. باید تیپ و موها و طرز حرف زدن آن مرد اینگونه باشد.» گفت «این اصلاً جزو یک پروژه است. یعنی اصلاً بدون اینکه اینها را در فیلم بگذاریم اجازه نمیدهند.» میدانید اخیراً کمپانیهای هالیوود برای فیلمهایی که میسازند چند شرط دارند. یکی اینکه باید یک شخصیت مثبت در فیلم همجنسباز باشد. دوم اینکه کوچکترین کنایهای به یهود چه برسد به اسرائیل و صهیونیستها نباید باشد. سوم و چهارم و الی آخر و خط قرمز تعیین میکنند. آمریکایی شدن ژاپن اینجا است و الا پیشرفت ژاپن برای تسلیم شدن آنها نیست. منظم هستند، زحمتکش هستند. یکی از رفقای ما هست که در قم درس میخوانند. معمم ژاپنی است که در قم است. ایشان گفت میخواهم بچهی خود را به مهد کودک ببرم. شما بیا تا برویم و مهد کودک اینجا را ببینیم. من فکر کردم سوسولخونه است. گفتم بچههای ژاپنی در پر قو هستند. در ذهن من این بود. رفتم و دیدم که پادگان نظامی است. یعنی بچههای دبیرستانی ما مثل کودکستانیهای آنها نیستند. با سهسوت باید بچههای مهد کودک کفش را به پا میکردند و صف میبستند. مدرسهی آنها نظافتچی و فراش و بابای مدرسه نداشت. هیچ کس حق نداشت زباله بریزد و همه باید تمیز میکردند. میز معلم را بچهها تمیز میکردند. بچهها باید مدرسه را جارو میزدند. باور میکنید؟ بعد هر کسی باید با خود یک ظرف میآورد و زباله را در آن میریخت. اگر کسی مداد میتراشید باید آن را در این ظرف میریخت و به خانه ببرد. گفتم ما خیال میکنیم این ژاپنیها بچههای خود را درون پنبه بزرگ میکنند. به خانهی یک استاد ژاپنی رفتم. کل خانهی او دو اتاق است. بعد گفت من به ایران آمدم و به خانهی ایرانیها رفتهام. زمستان برف میآید و پنجره باز میکند. از بس گاز مجانی و مفت دارید. ماشینها با سوخت مجانی است. برق شما ارزان است. آب شما ارزان است. میگفت «اصلاً مردم ژاپن باور نمیکنند که ایرانیها چطور زندگی میکنند. خانههای شما معمولاً بزرگ است و دو، سه اتاق دارید.» من در ژاپن به خانهی استاد دانشگاه توکیو رفتهام. دو اتاق دارد که اینجا اگر بعضیها به آن زندگی بروند میگویند ما بدبخت هستیم. بعد گفت «اینجا سوخت گران است. من شبهای زمستانی که سرد است یک مقدار روشن میکنم تا هوا بگیرد و بعد با لباس کاموایی به رختخواب میروم.» گفت «من به ایران و تهران آمدهام. میبینم برف میآید و تمام چراغها روشن است. در اتاقهایی که کسی نیست. بعد گرم شده ولی لباسهای خود را میکنند ولی بخاری یا شوفاژ را کم نمیکنند. من در خانهای دیدم که برف میآمد و گفتند هوا گرم است و پنجرهها را باز کردند.» گفت «اینها در ژاپن کمدی است.» غربیها مگر اصراف میکنند؟ یک عده خانوادههای خاص اینطور هستند و اغلب مردم در همین اروپا اینطور نیستند. من هم در اروپا به و هم در آمریکا به خانهی بعضی رفتهام که استاد دانشگاه بوده یا یک محقق معمولی بوده است. اصلاً این همه چراغ ندارند. برق روشن نمیکنند. در خانه چراغ سقفی ندارند. دو، سه چراغ ملایم روشن میکند. میخواهی مطالعه بکنی چراغ مطالعه روی میز است. میخواهی ناهار بخوری روی یک میز چراغ است. اینکه کل خانه با تمام زوایا و حتی سوراخ عنکبوتهای گوشه باید تا انتها روشن باشد و او هم در لانهی خود سرما نخورد نیست. خب اینهاست که ایران را ایران کرده و ژاپن را هم ژاپن کرده است. ما یکی از پرمصرفترین ملتهای دنیا هستیم. چون ژاپن تسلیم شده اقتصادش پیشرفت کرده است؟ نهخیر. چون منظم هستند. پرکار هستند. نسبت به کار کارخانهی خود تعهد دارند. این خیلی چیز عجیبی است. نمیدانم این همان فرهنگ ژاپنی و شینتو است؟ چون حتی در فرهنگ آمریکایی و غربی هم نیست. من کارگرهایی دیدم که وقتی کارخانهی او برشکسته میشود میخواهد خودکشی کند. یعنی بین خودش و محصول کارخانهی خود دوییت قائل نیست. اینجا چه کسی چنین تعصبی نسبت به کار خود دارد؟ خب او متعهد است که باید کار را درست تحویل بدهد. صد بار خم میشود از اینکه یک کار ناقص تحویل بدهد. این فرهنگ آمریکایی نیست. این فرهنگ مثبت خود ژاپنی است. یکی از کارخانههای مشهور اتومبیل ژاپن اعلام کرد که 40 هزار ماشین را پس بیاورید چون دو جای این اتومبیلها در کارخانه درست ساخته نشده است. اینها ژاپن را ژاپن میکند و این اتفاقاً یک فرهنگ کاملاً اسلامی است. تعهد در برابر کار و در برابر مشتری است. صداقت و امانت است. اینها را قاطی نکنید. اینکه بگوییم چون غربیها شراب و سکس و مواد مخدر دارند و بیدینی میکنند و کلیسای آنها خلوت شد علم رشد کرد. نه. آنهایی که علم را رشد دادند اتفاقاً اغلب یا آدمهای معنوی و یا مسیحی بودند و آدمهای اهل فسق و فجور نیستند. این دانشمندان بزرگ غرب و شرق اغلب آدمهای فاسدی نیستند. سه سوال دیگر مانده که سریع عرض میکنم.
فرمودند «چرا رسیدن به مرحلهی دولت اسلامی 40 سال طول کشیده و کمکاری از کجا بوده است؟»
دولت اسلامی یک چیز کلیشهای نیست که مثلاً بگوییم ساعت فلان یک مرتبه ما وارد دولت اسلامی شدهایم. دولت اسلامی یک مفهوم و مصداق نسبی است. به نظر من در سه جا کوتاهی شده است. یک دانشگاه، دو حوزه و سه بیش از همه در حاکمیت کوتاهی شده است. دولتسازی هزینه و کار میخواهد. چه معنا دارد بعد از 40 سال از انقلاب بگویند 1000 میلیارد پول در بانک فلان جابجا شده و ما اصلاً نفهمیدیم. شما بیجا کردید که نفهمیدی. حالا هر کس که هستی. شما را در آنجا گذاشتهاند که بفهمی. وزارت اطلاعات ایران، دولت، دیوان محاسبات، مجلس، سازمان بازرسی کل کشور، قوهی قضاییه، این سه مسئول هستند. چطور نظارت کردید که هزار میلیارد جابجا شد و نفهمیدید؟ چطور بر بانک و مؤسسات اعتباری و گمرک نظارت کردید که خودتان میگویید 60، 70 درصد قاچاق از گمرکهای رسمی صورت میگرفته و هنوز هم میگیرد. این چه طرز مدیریت است؟ مدیریت اسلامی مدیریت علمی است. علمی و پاسخگو و اخلاقی و عدالتمحور است.
فرمودند «با انحرافات موجود در جامعه چه میتوان کرد؟»
خب باید بگویید منظور شما از انحراف چه هست. چون باید در مورد هر کدام جداگانه بحث کرد.
فرمودند «در انتخابات بعدی چه راهکاری وجود دارد که انتخابات سالم باشد؟ افراد اصلح بیایند، جامعه به اصلح اعتماد کند و رأی دهد.»
خب اینجا سه، چهار معما با هم طرح شد که من یکی یکی میتوانم جواب بدهم. ولی همه را نمیتوانم. اولاً من از نامزدهای خاصی در اینجا دفاع نکردم و دفاع نمیکنم. ممکن است اگر آنها هم میآمدند همین مسائل بود. من اشخاصی که نیامدهاند را نمیتوانم داوری کنم. مگر راجع به مواضع آنها داوری کنم و بگویم به نظر من این مواضع خوب است و این مواضع خوب نیست. ولی اینهایی که سر کار هستند و در طول این 30، 40 سال بر سر کار بودهاند را میتوان داوری کرد و گفت نقاط منفی و مثبت آنها چه بود.
فرمودند «سرنوشت وضعیت اقتصادی چه میشود؟»
دولت که میگوید «خیلی عالی میشود.»
«دستاورد 16 آذر 32 چه بود؟»
جنبش مقاومت ملی مذهبی داخل دانشگاهها بعد از کودتا و تثبیت قدرت آمریکا در ایران برای اولین بار در آنجا با خون سه شهید شکل میگیرد و این خون به رژیم سلطنت و پهلوی و هم اربابهای آمریکایی و انگلیسی او شتک میزند و این یک افشاگری مهمی بود. اینها میگفتند «ما آمدهایم کشور را علمی و آکادمیک کنیم تا دانشگاهها پیشرفت کنند.» دانشگاه ایستاد و به صورت شاه پهلوی و آمریکاییها و اربابان او تف انداخت.
«با توجه به کتاب بررسی 4 دهه متوجه شدیم اتحاد جماهیر اسلامی چرا تشکیل نمیشود. مثال امروزی جنگیدن فلسطینیان با ایرانیها در سوریه است.»
اولاً فلسطینیها با ایرانیان در سوریه نجنگیدند. وجه غالب فلسطینیها که جریان حماس و جهاد و اهل سنت هستند بعضاً با دولت سوریه مشکل داشتند ولی هرگز با ایران و با جبههی مقاومت و حزبالله مسئلهای نداشتند. حتی حماس هم چون ریشهی اخوانی داشت و در کنار اخوانیها با دولت سوریه اصطکاک پیدا کرد مکرر میگفت «ما در جنگهای داخلی سوریه بیطرف هستیم.» اما خب به این معنی بود که با دولت سوریه هم نیستند و این عیبی هم ندارید. این را بدانید که ما هم با دولت سوریه قرابت ایدئولوژیک نداشتیم. دولت سوریه یک دولت سکولار پانعربیسم چپ است. ایدئولوژی حزب بعث یکی بود. حالا چه حزب بعث سوریه باشد و چه حزب بعث عراق باشد. منتها اینها به شعارهای چپ ضد صهیونیستی واقعاً پایبند بودند. تنها حکومت عربی که به فلسطین خیانت نکرد سوریه بود و الا همه خیانت کردند. ولی بحث عراق ماهیت خود را نشان داد که چه بود. خب همین سوریه حزب بعث بود، عراق هم بعث بود. ولی این را بدانید که در 8 سال جنگ تنها کشور عربی که در کنار ما ایستاد سوریه بود. بعضیها میگویند «چرا ما برای سوریه خرج کردیم؟» ما برای سوریه فداکاری نکردیم. یک وقتی بشار اسد گفت «چند بار آمریکا و عربستان و اروپا به ما گفتهاند شما رابطهی خود را با ایران، حزبالله و جنبش مقاومت قطع کن و بگو بیطرف هستیم. ما تضمین میکنیم تو و بچهی تو و همه در سوریه بمانید و کل خرج خسارتهای سوریه را هم میدهیم. اما باید رابطه را با ایران قطع کنی.» گفت «ما نکردیم.» بعد روزنامههای سوریه نوشتند که یکی در ایران گفته «ملت ایران و امنیت ایران و پول ایران را خرج سوریه میکنند و ایران فدای سوریه میشود.» او جواب داد «ما که نباید این حرف را بزنیم ولی اجازه بدهید صادقانه بگوییم که سوریه فدای ایران شد.» سوریه و عراق فدای ایران شد. یمن فدای ایران شد. برای اینکه اگر این کشورها با ایران ارتباط نداشتند هیچ کدام اینقدر مورد حمله قرار نمیگرفتند. سوریه اگر حاضر بود بگوید ما با ایران نیستیم، ما با جنبش مقاومت نیستیم، هرگز این اتفاقات در سوریه نمیافتاد. گفت «ما چوب اتحاد با ایران را خوردیم.» حالا این دوست ما چه جواب میدهند؟ چه جوابی به آنها بدهیم؟ همین تبلیغاتی که در اینجا میکنند و میگویند «پولهای شما را به عراق و سوریه بردند و خرج کردند و آب و گاز و برق شما را به عراق میدهند» ضد همین حرفها را به زبان عربی دارند در عراق و سوریه میگویند. آنجا مدام در رسانهها میگویند «نفت و گاز و همه چیز شما را به ایران میبرند.» در سوریه هم به جوانها و دانشگاهیها و مردم میگویند «سوریه فدای ایران شد و سوریه یکی از استانهای ایران شده است. عراق یکی از استانهای ایران شده است. فارس و عجم بر عرب مسلط شده است.» عین این حرفهایی که در اینجا میگویند «شما پولهای ایران را به سوریه میبرید و خرج میکنید» را در سوریه میگویند «پولهای سوریه را به ایران میبرند.» حساب 4 نفر وهابی فرق میکند. حالا میخواهد فلسطینی باشد و میخواهد غیر فلسطینی باشد. نگویید که فلسطینیها با ایران در سوریه جنگیدهاند. واقعاً اینطور نبوده است. اینجا بحث اهل سنت را مطرح کردهاند. اصلاً بحث سنی یک چیز است و بحث وهابی یک چیز دیگر است. سنی را با وهابی قاطی نکنید. ما هیچ وقت با سنیها مشکلی نداشتیم. این داعش در سوریه بیشتر از شیعه سنیها را کشت. مسجدهای سنی بیشتر از مسجدهای شیعه خراب شدند. آخوند سنی را بیشتر از آخوند شیعه سر بریدند. این را میدانید؟ در سوریه تکفیریهای وهابی بیشتر از شیعهها، به سنیها ضربه زدند. مسئله شیعه و سنی نبود. فقط در یک جا 14 آخوند سنی را سر بریدند که چرا شما وهابی نیستید؟ خواستند مسئله را شیعه و سنی کنند. در عراق و سوریه و پاکستان و در خود ایران بحث شیعه و سنی نبوده است. علت چه چیزی است؟ علت این است که ما به فلسطین خیانت نکردیم؟ علت این است که ما نگذاشتیم عراق و سوریه به دست اسرایئل و آل سعود و تکفیریها بیفتد؟ مگر پول ما آنجا کار کرد؟ آنجا امثال حججیها رفتند و جان خود را دادند. این بچهها رفتند و خودشان را فدا کردند. ایدئولوژی انقلاب در آنجا مقاومت کرده است. مثل بسیج ما در آنجا بسیج سوریه تشکیل شد. «حشر الشعبی» بسیج عراق تشکیل شد. «انصار الله» بسیج یمن تشکیل شد. واحد پول سوریه و عراق از واحد پول ما بهتر است. مگر عراق و سوریه محتاج پول ما هستند؟ الان عراق 4 میلیون بشکه نفت میفروشد و وضع آن از ما خیلی بهتر است. چه کسی گفته که ما پولها را در عراق و سوریه خرج کردیم؟ این چرندیات چه هست؟ الان بروید و واحد پول ما را با واحد پول عراق و سوریه مقایسه کنید. کشورهایی که 7، 8 سال است که در اشغال و جنگ هستند. پول آنها الان از پول ما بیشتر ارزش دارد. این اقتصاد برجامی است.
من اربعین در کربلا بودم و یک چای 12 هزار تومان بود.
بله. حالا جالب است که یکی از فروشندههای عراقی به ایرانیها ارزان میفروختند و گاهی هم مجانی میدادند. آیا اربعین رفتهاید و دیدهاید که این شیعه و حتی سنی عراق چقدر مهماننواز هستند؟ چقدر انسان و شریف هستند. خود او گرسنه است ولی بهترین غذاها را میآورد و التماس میکند. در عراق و در اربعین جای ارباب و نوکر بر عکس شده است. التماس میکند که نوکری کند. من میخواهم از امسال هر سال اربعین بروم و فقط هم به قصد زیارت ابا عبدالله نیست و میخواهم یک مقدار هم پذیرایی بشوم. اینها قشنگ ماساژ میدهند و آب و غذا میدهند و چای میآورند. من میخواهم این بار با نیت غیر خالص بروم. حالا این مغازهدار عراقی یک چیزی گفت که خیلی خجالت کشیدم. گفت «من به ایران آمدم، از داخل فرودگاه این شوفر تاکسیهای شما کلاه ما را برداشتند و 7 برابر و 8 برابر پول گرفتند. حساب رفتیم دو، سه برابر حساب میکرد. بعد فکر میکردند من ایرانی بلد نیستم.» گفت «من فارسی که بلد هستم ولی به روی او نیاوردم که من میفهمم کلاه من را بر میداری.» میگفت «برای چه اینطور است؟ ما اینجا هر چه داریم و نداریم جلوی ایرانیها میگذاریم. ولی وقتی به آنجا میآییم چرا اینطور برخورد میکنند؟» گفتم والا من نمیدانم. احتمالاً همان یکی بوده و شما بدشانس بودهاید که به تور سه، چهار نفر خوردهای. حالا میترسم این بار برود و مغازههای دیگر را هم ببیند و متوجه شود که همینطور است. من این را به شما بگویم. ما الان در ایران مشکلات اقتصادی داریم ولی یک طبقاتی هستند که راحت هستند. اصلاً هر اتفاقی که بیفتد انگار اینها هیچ وقت مفهوم گرانی و تورم را در ایران نمیفهمند و الان همینطور خرج میکنند. اصلاً دیدهاید بعضیها به شکلی خرج میکنند که انگار به کر وصل هستند. ولی ما یک اقشاری داریم، چند میلیون افراد و خانوادههایی داریم که زندگی عادی و در حد اضطراری آنها درست نمیگذرد و این اتفاق به خصوص در همین دو، سه ماه افتاد. ثروتی نداشتند ولی همان چیزی که داشتند نصف و یک سوم شد. نمیتواند با همان پولی که دو ماه پیش زندگی میکرد الان هم زندگی کند. من از شما سوال میکنم که چرا این را به جنبش مقاومت منطقه گره میزنی؟ مگر ما آنجا پول خرج میکنیم؟ ما آنجا جان خرج میکنیم. آنجا ایدئولوژی ما کار میکند و بچههایی که به آنجا میروند برای آموزش و استراتژی نظامی میروند منتها دیدید که تا جلو هم میروند. مثل مستشارهای آمریکایی و آل سعود و کشورهای غربی نیستند که همان پشت جنگهای داخلی را طراحی میکنند. اینهایی که به آنجا میروند سلاح بر میدارند و با بچههای سوری و عراقی به خط مقدم میروند و میجنگند و شهید میشوند. خب همین خونها سوریه و عراق را نجات داد. حالا اینطور وانمود میکنند که «ملت ایران مشکلات اقتصادی شما به این خاطر است که پولهای شما را به سوریه یا عراق یا فلسطین میبرند و آنجا خرج میکنند.» در این سه دروغ هست. اولاً کمک به اینها که از اول انقلاب بوده است و اغلب هم کمک مالی نبوده است. عمدتاً کمک آموزشی بوده و آنهایی که خواستهاند کمک نظامی شده است. دولت سوریه و دولت عراقی از ما خواستهاند. دولتی که در عراق با رأی ملت آمده است. گفت «وهابیها کشور ما را گرفتهاند و در همه جا سر میبرند. از 30 کشور دنیا نیرو وارد کردهاند. به کمک ما بیایید.» دولت آنها از دولت ما کمک خواسته است. پول نخواسته است. بچههای ما که در جنگ بودند و بعضی که بعد از جنگ بودهاند رفتهاند به اینها آموزش دادهاند و گفتهاند باید اینطور بجنگید. برای آنها سازماندهی کردهاند و بسیج درست کردهاند. الان همهی این کشورها بسیج دارند. الان پاکستان و افغانستان بسیج دارند. اینها جزو برکات جنگ سوریه و عراق بود. اینها میخواستند این نهضت را سرکوب کنند و این جبههی مقاومت جهانی شد. زینبیون، فاطمیون، حیدریون همینطور راه افتادند. در یمن ایدئولوژی ما میجنگد. پول ما و موشک ما نمیجنگد. ایدئولوژی ما در یمن میجنگد برای اینکه جوانان یمنی همین شعارهای انقلابی ما را میدهند و میگویند «مرگ بر آمریکا. مرگ بر انگلیس. مرگ بر صهیونیست و اسرائیل.» و تمام غربیها در آنجا وارد جنگ شدهاند و هم پول و اسلحه و هم هواپیما دادهاند و هم خودشان وارد شدهاند. الان در «الحدیده» خود آنها وارد جنگ شدهاند و غربیها میجنگند. نمیتوانند این بچهها را عقب بزنند. بچههایی که پابرهنه و گرسنه هستند. «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن.» تو سوریه را رها کن. چرا ما سوریه را رها کنیم؟ سوریه را رها کنیم که سوریه و عراق و ایران و افغانستان و پاکستان را به دست آل سعود و وهابیها و اسرائیل بدهیم؟ فردا میگوید «ایران را رها کن، فکری به حال ما کن.» این شعار در اسرائیل تولید شده است. این شعار یک معترضی که حقوق او عقب مانده، نیست. چون کسی که حقوق او عقب افتاده باید یقهی کسی را بگیرد که این کار را با او کرده است. الان همین جریان نیشکر اتفاق افتاد. الان باید یقهی چه کسی را بگیری؟ چه کسی باید جواب بدهد؟ جبههی مقاومت باید جواب بدهد و یا آن کسانی که گفتند «ما اینجا را خصوصی میکنیم» و بعد به جای اینکه به دست خصوصی بدهند دست چهار نفر حمال دادهاند و اینها با نفوذ و ارتباطات خود یک عالمه پول به اسم وام گرفتهاند و بعد هم پولها را برداشتهاند و به چاک زدهاند و به آمریکا و اروپا و کانادا رفتهاند. حالا این کارخانه بدون سود و با یک عالمه کارگر بدون حقوق مانده است. چه کسی باید جواب بدهد؟ پول نیشکر اهواز را به عراق و سوریه و فلسطین بردهاند؟ نه. «فلسطین را رها کن، سوریه را رها کن، عراق را رها کن» شعار کسی نیست که با مدیریت غلط کار او را به اینجا رساندهاند. آن مدیر باید جواب بدهد. آن وزیری که بالای سر این کار است باید بیاید و جواب بدهد. فقط هم این نیست. 10، 20 مورد از کارخانههای بزرگ دولتی را به اسم خصوصیسازی به این روز انداختند. بله، خصوصیسازی باید حتماً باشد. وقتی دولتی است از بیتالمال میخورد، از پول نفت میخورد و کسی هم ضررهای آن را نمیفهمد. ولی خصوصیسازی درست بشود. باندبازی و رفیقبازی و عدم نظارت نباید باشد. خصوصیسازی یعنی ببینی افرادی هستند که سرمایه، عرضه، مدیریت و امانتداری داشته باشند که بتوانند این کارخانه را از دولت تحویل بگیرند و ظرف یک دورهی انتقال دیگر از بیتالمال چیزی نگیرد. خودش کارگرها را تأمین کند و به سود برسد. این خصوصیسازی میشود. باید نظارت بکنی، باید پرسش و پاسخ بکنی که این وسط این اتفاقها نیفتد. نه اینکه همینطور مفت بدهی و برود و بعد هم نظارت نکنی که چه کسی این را اداره میکند و چطور اداره میکند و حقوق کارگرها چه شد. بعد این کارها را بکند و دشمن هم بیاید سوار بشود و دو فیلم ویدئویی بگیرد. آن طفلک کسی است که 9 ماه حقوق نگرفته است. یک سال است که حقوق نگرفته است. پس خرج خود را از کجا بیاورد؟ زن و بچه دارد. اجاره خانه دارد. چه کار باید بکند؟ دو بار میرود، سه بار میرود، ده بار میرود و میبیند به او محل نمیگذارند. بعد هم میگویند «تقصیر اسلام است، تقصیر جمهوری اسلامی است، تقصیر فلسطین است.» تقصیر فلسطین است؟ نه آقا. تقصیر بیعرضگی و فساد در نحوهی مدیریت است. یا برعرضگی است یا فساد است و یا هر دوی اینها هست. باید خودت بیایی و جواب بدهی. اجازه ندهیم این مسائل را با هم قاطی کنند. من منشأ مشکلات اقتصادی را صریح به شما میگویم و حاضر هستم ساعتها راجع به این قضیه بحث بکنم. به نظر بنده منشأ این وضعی که در این چند ماه اخیر پیش آمد اقتصاد برجامی بود. عدم حساسیت در مورد عدالت اجتماعی بود. عدم رعایت ضوابط حکومت اسلامی در قانون اساسی بود. پاسخگو نبودن در برابر بعضی از مسائل بود. وعدهی دروغ دادن است. مسئلهی سوریه نیست. من خواهش میکنم دوستان به اینها توجه داشته باشند. ببخشید که خیلی طولانی شد. شما فکر کردید من از آنهایی هستم که میآیم و نیم ساعت صحبت میکنم و میروم. الان به شما رحم کردهام. دو ساعت و 40 دقیقه، یعنی نزدیک به سه ساعت حرف حکیمانه زدن خیلی مهم است.
هشتگهای موضوعی